تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
|
بسم الله الرحمن الرحیم
خانمه سبزی آش گرفته بود و وارد مترو شد...بوی گندیده و بد سبزی واگن و عطر آگین کرده بود... خانم نشست روی صندلی که کنارش دختری بود در حال کتاب خوندن... حالا توی اون اوضای وخیم همه دماغاشونو گرفته بودن و از بوی سبزی گندیده داشتن خفه میشدن... دختره توی حاله خودش بود که خانم گردنش و تا دمه کتاب دختره آورد که همراه دختر کتاب بخونه... همچین با دقت میخوند و لب خونی میکرد..... دختره داشت میزد صفحه بعد...که خانمه گفت:"ببخشید من هنوز این خطم...نزنید صفحه بعد تا بخونم..." دخترک لبخندی زد و منتظر شد تا خانوم کتابشو بخونه... منم روده بر شدم از دست این خانومه... اینم فرهنگ کتابخوانی در مجامع عمومی.... [ سه شنبه 91/2/26 ] [ 12:21 صبح ] [ بی واژه ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |