سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
 
قالب وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی تلویزیون مستقیم برنامه حرم و پخش میکنه خیلی دلم میگیره که جسمم اونجا نیست، که پیشتون نیست آقا جون ؛ نیست که ساعت ها بشینم و با چشمهای گریون توی صحن انقلاب رو به روی گنبدتون اشک بریزم  و بگم بیا یا ابن الحسن دورت بگردم...بیا تا دست خالی برنگردم....

اون وقت خودم با همین پخش مستقیم میرم توی حرم و داخل صف های نماز جماعت....دلم گم میشه توی اون هوا....دلم میره پیش پرنده هاتون...میره توی مسجد گوهر شاد،میره پیش خادم هات که دارن اسپند دود میکنن...واای که چه بویــی میده این دود بهشتی...

دلم میره توی قفسه های سبدی که رنگشون سبزه ،دلم میره توی کیسه هایی که برای قرار دادن کفش های زائرانت اونجا گذاشته شده....

با خودم که فکر میکنم میگم کاش کیسه کفش زائراتون بودم آقا جان...تا هر جای حرمتون که میرن منم باهاشون میرفتم...

ای کاش کیسه کفش های زائراتون بودم...ای کاش...

گفتم کیسه کفش یاده دفعه پیش که اومدم پابوستون افتادم...اون دفعه که بعد نماز جماعت منم کفشم و مثل بقیه داخل کیسه گذاشته بودم و بعد نماز دیگه توی اون جمعیت گم شد....چه عشقی داشتم وقتی کفشم گم شده بود....رفتم به خادم حرم گفتم : ببخشید من باید چی کار کنم کفشم گم شده....گفت:برید اونجا طبقه بالا بهتون دمپایی میدن....من و میگی از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم...دویدم تا اونجا، به آقای خادمی که اونجا بودم گفتم ! ایشون لطف کردن یک جفت دمپاییه نو مشکی به من دادند.سوال کردم:این دمپایی ماله خودم میشه؟ گفتن: هر وقت که دیگه لازم نداشتین برگردونین ...حالا هر وقت که شد...وقف حرمه...

یک دمپاییه مشکیه گل دار،از اینا که مادر جونا میپوشن،ولی بهتر از هیچی بود قربون امام رضا بشم...دستتون درد نکنه آقاجون...اینم روزیه ما بود که اومدم پابوس شما پاهام چند دقیقه ای روی زمین حرمتان تبرک بشه.

و آن کفش نازنینم که گم شد،حتما قسمت کسی بوده که احتمالا کفش نداشته ،به هر حال هیچ چیز توی حرم امام رضا گم نمیشه و همه چیز دلیل داره برای خودش...

برنامه پخش مستقیم تموم شد و اخبار شروع شد...و من بی قرار تر از قبل مرور میکردم شبکه ها را تا هر کجا برنامه مستقیم پخش حرم را دارد ببینم...

آقای من...امام رئوف من.....ای شمس الشموس من...هر بار که به پابوستان میایم و میروم دلم سیر نمی شود و هر بار که پایم را از حرمتان بیرون میگذارم و وداع میکنم بازهم "جامانده ام" در حرمتان می ماند....من هر بار که به حرمتان می آیم دلم را جا می گذارم..

چه کنم آقــــــــا جـــــان....دلـــــــــــم برایتــــــــــان تنـــــــــــــــــگ است


پی نوشت:

حتما قرار شاه و گدا هست یادتــــــــان

آری همان شبی که زدم دل به نامتـــان

مشهد،حرم،ورودی باب الجــــوادتـــان

آقا عجیب دلم گرفته برایتــــــــــــــــــان

(ممنون از دوست خوبم بابت این شعر)

 


[ سه شنبه 90/11/4 ] [ 2:33 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سرمایه محبت زهـــــــــراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 123006