تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
|
بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام آقا...سلام مولا....سلام ای همنشین زهرا.... سلام بر شمایی که دل هر بی قراری را برقرار می کنید... سلام بر شما که هر دل طرد شده ای را تثبیت میدهید... سلام بر شما که دل هر بی امانی را امان میدهی.... سلام آقا...منم که دارم با شما سخن می گویم هر لحظه در تنهایی هایم برای دلم ....در نجوای شبانه ام .... صدایم میشنوید آقا؟
این دل صاحب دارم را چگونه برملا کنم..... آقا جان می خواستم بپرسم چرا... ؟فقط بگویم چرا در این دل مضطرم ، شربت شیرینت را نمی ریزی...چگونه التماس کنم دلم غسل می خواهد...غسلی که در وجودم این تیغ هایی که بدنم را تکه تکه کرده است را بشوید و دوام بخشد... نمی دونم شهدا دعوت نامه میفرستند برایم که پابرهنه روی خاک های طلائیه راه بروم.... اجازه می دهید شهدا من به شلمچه بیایم؟ این ها که می گویم برایم رویایی شده که روزی پای شکسته ام را در محفل شما بگذارم و بفهمم معنای این هایی که می گویند چیست.... من هنوز به محضرتان مشرف نشده ام....اما در ذهنم تصور کرده ام ...و شاید به چند عکس اکتفا کرده ام و همین کافی نیست برای سوز دل بی قرارم.... می گویند کسانی که اولین بار مشرف میشوند یک حس دیگری دارد....می خواهم بیایم و گمشده ام را پیدا کنم...انگار زیر آن خاک ها در آن آسمان سرخ شلمچه در آن هوا و همه این ها.....گم شده هایی پنهان شده که برای زائران مخلص پیدا میشود.... میترسم....میترسم از اینکه تا آنجا بیایم و صدایم به شما نرسد.... شهدا ! تنها یک آرزو دارم ...اینکه من را دعوت کنید و ......(نمی دانم کجا هست آنجا که به تنهایی روی آن خاک ها مینشینند و چادرشان خاکی می شود....می خواهم من هم مثل آن عکس ها بنشینم و تیغ های روی بدنم را زیر آن خاک ها دفع کنم......بعد از آن حالا نجواهایم را می خواهم در آنجا بریزم......می خواهم چادر من هم خاکی شود.... آیا اجازه می دهید....؟چادر من هم غبار خاک های آنجا را به خود بگیرد. بغض نوشت: آقا جان....دلم برای کربـــــلا یک ذره شده.......
کعبه قسم به محضرت....قسم به قبله ای که دیشب در آن نماز گذاشتم ! فرق سرم دارد دوتا میشود...... کعبه کی می آیی؟ ماه داوزدهم آمد ولی ماه دوازدهم نیامد !
[ جمعه 90/12/5 ] [ 5:7 عصر ] [ بی واژه ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |