سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
 
قالب وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چه چیز در دل این باران دمیده که انقدر برق , دلش را به طوفان برده...

حجمه صدای باران بر دل زمین که می افتد...

هر آن زمین با ضربه اش گم می شود و لرزه اش عالم را فریاد میکند....

اما چه کسی است که در این مبهم ها , صدای باران را بشنود....

صدای چک چک کنان که صدای زمین خوردنش است...

و صدای خود باران چیست؟

چه کسی می گوید باران صدایش چک چک کنان است؟

این روزها دیگر صدای باران و چک چکش هردو شنیده نمی شود...

این روزها هوای بارانی صلابتی دارد برای اغفال دله بنده های بی پناه خدا که تنها پناهشان آفریدگار باران است....

باران ! با ما هم بارانی می شوی؟

بغض دل: می گوید این روزها خیلی ها خودشان را گم کرده اند در تفاله ی احساسات.......آخر این روزها احساس هم مثل چای گران شده است....

   

 

 


[ پنج شنبه 91/2/14 ] [ 9:31 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]

متن خبر را پیدا کردم !

فاجعه را بخوانید.................

خبرگزاری دانشجو:

سالاری: در یکی از نمایش های تئاتر فجر اعلام شد کاش بجای انرژی هسته ای قمارخانه تاسیس می کردیم/ نمایشنامه اهانت به ملیت ایران از دانشگاه سوره نمره 18 گرفت

همان 3 داستان که گفتم اینها بود»»»»»

در یکی از نمایش ها بسیجی را به عنوان یک متجاوز به عنف نشان داده اند!

  من می خواهم سه تا قصه تعریف کنم؛ قصه اول این است که صحنه تاریک است و می‌بینیم یک خانم با توده‌ای از لباس دارد دیالوگ می‌گوید.

  آرام آرام از دیالوگ‌ها ما می فهمیم که این لباس‌ها متعلق به یک متجاوز به عنف است و دیالوگ جلو می‌رود، جلو می‌رود تا آرام‌آرام وارد فضایی می‌شویم که می‌فهمیم صاحب لباس‌ها عجب انسان پلیدی بوده است و بعد هم سالیان سال است که کشته شده .

  نور که می‌آید؛ از دیالوگ‌هایی که در کنار این جمع با آمدن آدم‌های دیگر چیده می‌شود؛ می‌فهمیم که اینها دارند درباره یک بسیجی صحبت می‌کنند این یکی از نمایش‌هایی است که که در جشنواره اجرا شد.

نمایشنامه ای می گفت: دایر کردن قمارخانه از انرژی هسته بهتر است

  داستان دوم داستان یک انفجار در یک نیروگاه اتمی است؛ در حین انفجار عد‌ه‌ای لت و پار شده‌اند.

نیروهای امنیتی ریخته‌اند نگذارند کسی از آنجا بیرون برود؛ خبرنگارهایی که می‌خواهند خبر را مخابره کنند توسط نیروهای امنیتی خفه می‌شوند. 

 

در این وسط فقط و فقط یک دیوانه است که از انرژی هسته‌ای دفاع می‌کند؛ بقیه کسانی که روی سن هستند و لت و پار شده‌اند و تششعات آنها را گرفته است؛ می‌گویند: چه غلطی کردیم که انرژی هسته‌ای خواستیم کاش قمارخانه تاسیس

می‌کردیم؛ فقط یک دیوانه می‌تواند دنبال انرژی هسته‌ای باشد این یکی دیگر از کارهای جشنواره است که من خودم دیدم و در جشنواره تئاتر فجر اجرا شد.

نمی‌توانم بگویم اینها انتخاب‌های تصادفی است. در مملکتی که ما این همه برای انرژی هسته‌ای بها پرداخت می‌کنیم،‌راهپیمایی می‌کنیم، تحریم می‌شویم؛ مردم تورم را تحمل می‌کنند تا کاری در جشنواره روی سن بیاید که بگویند فقط یک دیوانه می‌تواند از انرژی هسته‌ای دفاع کند و اگر قمارخانه تاسیس کرده بودیم بهتر بود؟

من می‌خواهم گستره ادبیات انقلاب را باز کنم و بگویم زبان انقلاب اسلامی چیست؟

 در سمفونی انتظار بعثت و ظهور به تیرگی به تصویر کشیده شده

 سومین قصه من قصه یک سمفونی است به اسم سمفونی انتظار؛ سمفونی از قصه حضرت آدم شروع می‌شود،روایتی که از حضرت آدم می‌گوید روایت تورات و عهد عتیق است قصه جلو می‌آید تا رسول خدا به دنیا می‌آید؛ ناگهان تم سمفونی به شدت افت می‌کند می‌رود در سیاهی، در کبودی طراوت از آن گرفته می‌شود در حالی که وقتی عیسی به دنیا آمده بود رنگ و لاعاب سمفونی و جنس اجرا چیز دیگری است و طی این اجرا اتفاقات دیگری می‌افتد تا زمان ظهور حضرت ولی عصر.
 
فکر می‌کنی این تیرگی و خمودی و تاریکی که سازها همه دارند ناله می‌کنند الان برای ظهور رنگش عوض می‌شود؛ در حالی که قصه به ظهور که می‌رسد فاجعه بدتر می‌شود با خودت می‌گویی این چه سمفونی انتظار است اینجا ایران است یا در وین اورکس می‌بینیم.
بغض دل : واقعا چه باید گفت به این تیره دل ها؟؟؟
 
اشک دل: چشمانم جاریست روی لبانت که از خشکی ترک برداشته است....

[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 2:52 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جامعه هنری......بچه مذهبی ها...کجایید؟

جناب آقای سالاری رئیس بنیاد ادبیات داستانی و مدیر سابق نمایشگاه بین المللی کتاب تهران  هم در نشست دیشب تشریف آورده بودند...

ایشان صحبتشان را به علت کمی وقت کوتاه کردند اما در همین زمان کوتاه با گفتن 3داستان از تئاترهای امسال جشنواره فجر پرداختند که این داستان هایی که تعریف کردند , مضمون داستان از این قرار بود که گند زده بودند به بسیجیان و انرژی هسته ای...

واقها چه فکر میکنند این عقب ماندگان ذهنی؟ ......دقیق داستان را یادم نمی اید که تعریف کنم....والا لحظه ای تردید نمی کردم برای گفتن آن ها...

ایشان در نشست شرح سرخ در ادامه صحبت هایشان به این مطلب اشاره داشتند که ما که انقدر رگ غیرتمان به جوش می آید وقتی خال تار مویی بیرون میبینیم...چرا کاری نمیکنیم برای جامعه هنریمان....

ما می توانیم قلم هنر و ذهنمان را به کار بگیریم و کاری کنیم....این رو بدونیم که همه ما...تک تکمان اگر ذره ای استعداد درونمان جاریست و می توانیم حداقل کاری کنیم در جامعه هنری..انقلاب هنریمان...باید انجام دهیم....

همه ما مسئولیم....

به حرف هایشان فکر کردم و دیدم راست می گویند......

ایشان فرمودند : در جشنواره های اینچنینی مانند جشنواره فجر...ما باید فانوس بگیریم تا یک نفر مثل شماها را در جمع پیدا کنیم....چرا باید اینطور باشد؟

با خودم گفتم....بیا از امروز شروع کنیم.......وجدانم به درد آمد....


[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 11:46 صبح ] [ بی واژه ] [ ]

بسم الله الرحمن الرحیم

 

هر کس به زبان خود سخن می گوید      ما نیز زبان مادریمان اشک است   

(میلاد عرفان پور)

راستش دلم نیامد از جمع معنوی و روحانی امشب دانشجویان امام صادق (ع) نگویم...

مطلب هر چه داغ تر باشد میچسبد....

عجب محفلی داشتند این دوستان اهل قلم....

تا  الان در حضور شعرای گرانقدرمان بودیم در دانشگاه امام صادق(ع) چقدر ایشان مددی مینمایند به دل بنده نواز این بنده گان خدا....

در حضور آقایان استاد فاضل نظری...میلاد عرفان پور...مهدی صمیمی(شاعر مداح اهل بیت محمود کریمی)...رضا امیرخانی و....

دیگر خود امام صادقی ها هم خوابشان گرفته بود....

ما هم برویم  بخواب ...که امشب هم نماز ما را صدا نمی کند...

نقل صحبت هایشان بماند برای فردا......

 


[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 1:6 صبح ] [ بی واژه ] [ ]

بسم الله ارحمن الرحیم

 

زبانم را بغض دارد پاره میکند...بازوانم کار نمی کند ,نمی توانم بنویسم برای مادرم....من که باشم که از آن مصیبت بنویسم...

دلریزانه....همانطور که کلمه ای از دهانم بیرون نمی آید میروم....

میروم آنجا که قرار است مادر راهیم کند....

رخت ماتم گرفته تنم.......همین چند جمله برایم بس است.....

مادر هر کاری کند اهل خانه هم یاد میگیرند...مثلا اگر مادر شهید شود...

یا مولای اغیثتی...

امروز مادر , من را راهیه سرزمین دیگری میکند....اگر قسمتمان شود میرویم و شما را هم یاد میکنیم...

از همه پارسی بلاگی ها التماس دعا دارم....(خوش به حالت هور.....کربلایی....)

 


[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 10:33 صبح ] [ بی واژه ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سرمایه محبت زهـــــــــراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 122941