سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تـــــــــــــــربـــــــــــــــت دل
 
قالب وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

هر سمتی می خواهم بروم

که سمت رفتن تو باشد , دیر میرسم !

اما با این وجود خیابان بوی قدم های تو را می دهد...

چه سکوت کثیفی است وقتی تو همراه صدای پای من نیستی....

دلم صدای قدم 4 تا پا می خواهد....

 

پی نوشت:چه اشکال دارد آدم برای دلش پشت سرهم پست جدید  ردیف کند؟


[ شنبه 91/2/23 ] [ 6:8 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

و من نیز ریشه تو بودم

و از پر و بال تو جان گرفتم

تو امروز ریشه من را کندی

و با این وجود من هنوز رشد میکنم...

بی ریشه....

می دانم:

هنوز مال تو هستم....

با وجود نداشتن ریشه !

پی نوشت: مخاطب این نوشته ها کیست؟


[ شنبه 91/2/23 ] [ 6:3 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 امشب کشیده ام به نامت صفوف را قاری بخوان

نقاره ها زده اند این طابوس را

شاعر زند به دل مستم این حروف

خورشید چاره ای ندارد جز طلوع

این واژه ها تمام نمی شود بعد از غروب

تسبیح و شعر و واژه و باز هم طلوع

جان میکنم ز دل شب هر دم بیا

وز گریه های آسمان دمیده ام زهرا بیا

فانوس من بیا و امشب طلوع کن

لبیک کنان  با ذکر لبت یک سجود کن

 

  دل نوشت: هربار که تسبیح را برمیدارم وذکر میگویم...

به یاد پرسش های بی پاسخی  می افتم که از تو دارم!


[ شنبه 91/2/23 ] [ 5:19 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم مثل سایه اش دنبالش میدوید انگار هنوز برایم زنده بود....

چیزی را می خواست به من بفهماند....

هر قدر من تند میرفتم او هم تند می آمد...

خسته شده بودم از سایه بانش....دلم آفتاب می خواست

سایه و آفتاب در هم آمیخته شده بود برگ ها جلوی پایم جولان میدادند و من سعی داشتم آن ها را لگد نکنم

اما او همه برگ ها را لگد میکرد انگار از خش خشش لذت میبرد....

نگاهم را که به سمت پایین بود طرفش انداختم...دیدم خودش بود....

نگاهم با افکار بزرگم که سایه آنها بر روی برگها افتاده بود...

به او گفتم : اما تو خود میدانی که نمی دانم انتهای نگاه تو به کجا می رسد...

بغض دل: امشب سایه ات را پیدا کردم در کنار ماه ,مگر تو همان نبودی که غروب کردی؟


[ چهارشنبه 91/2/20 ] [ 10:26 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]

من وضو میگیرم با اشک....چه کسی میداند اشک من هم آب است؟

یا به هنگام وضو داشتنم....قبله ام بیدار است...

چه کسی میداند...اشک چشم هم شاید....

حرمتی سوی طهارت دارد

چه کسی میداند سمت آهوانه  دوست....

 

نفسی سوی تعابیر تو است..

یا به یمن نفست....یک دعا هدیه به چشمان تو است....

این منم...شرجی ترین حرمت باران در مه....

این منم فرصت گشتن تا تو....

این منم...غصه هر روز تو وقصه شب های ترم

این تویی خوابی که هر شب شد نور....

این تو تعبیری و خوابی که مه آلود چون نور...

بغض دل: تقدیم به کسی که من بود و حالا دیگر نیست و رفت و آسمانی شد...برای شادیه روحش صلوات...

یادت باشد رفتی  آن دنیا و من را تنها گذاشتی آسمانیه عزیز....

پی نوشت: دوستان عزیز این پست خیالیه و مخاطب خاصی نداره لطفا سوال نفرمایید


[ سه شنبه 91/2/19 ] [ 6:12 عصر ] [ بی واژه ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سرمایه محبت زهـــــــــراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 122627